- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام
مانند تو غریب، زمین و زمان نداشت انـبـوه دردهـای تو را آسـمـان نـداشت افـسوس... با تـمـام بـزرگی، زمین ما جایی برای مانـدن تو در مـیان نداشت پیش از تو روزگار، کـریمی ندیده بود بعد از تو سفرۀ فقـرا آب و نان نداشت محراب مانده بود در آن صبح فتنهخیز میخواست نعره سر دهد امّا توان نداشت بعد از شهادت تو سخاوت به خاک رفت دسـتان مـهـربان تو را آسـمان نـداشت پیـش از تو ای بـهـانـۀ هر آفـریـنـشی! هستی هنوز هستی خود را گمان نداشت آری عـدالـتی که بـنا ریخت در جهـان جز کینه از برای علی ارمغان نداشت گـاهی کـنـار نخـل و زمانی کـنار چاه شبهای سوگ فاطمه چشمت امان نداشت یا مرتضی! پس از تو جهان تیرهروز شد زیرا بـدون تو پـدری مهـربـان نداشت من خـاک را قـدم زدم و هیـچ جـا دلـم جز سایهسار مِهر علی سایهبان نداشت یا مـرتضی! ببخـش اگـر در رثـای تو شعر «خروش»، قدرت شرح و بیان نداشت
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
برداشت سر ز سجده و در دَم سرش شکست با ضربتی، نمازِ مجسّم، سرش شکست از شرم، سرخ شد به فلک صورت فلق خورشید بیقرینۀ عـالم سرش شکست سر در نیـام خویش فـرو بُرد سَیفِ او وقتی به تیغ زادۀ مُلجَـم سرش شکست پیـشـانی مـقــدّس او تا شـکـاف خـورد بین بهشت حضرت آدم سرش شکست در عرش قلب حضرت زهرا کباب شد وقتی قـرار سیـنۀ خاتم سرش شکـست گـیـرم نـمـیرسـیـد نـدای « تَـهَـدَّمَت» من خود به گوش خویش شنیدم، سرش شکست پیـوستـگیِّ ابـرویش از هم گُسـسته شد از بس به دست حادثه، مُحکَم سرش شکست تـکـرارِ جـاودانـهای از بـوتـراب بـود مردی که در حوالی عَلقَم سرش شکست بعد از عـلی و مُسلمِ تنها، در این دیار تفسیرْگویِ سورۀ مریم*سرش شکست
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
غمی امشب شبی بر صفحه تقدیر وارد شد سحر بود و کسی در نیّتش تقصیر وارد شد تمامِ شب به فکر نیّت شوم و گناهش بود رسید آشفته خاطر، از «درِ تزویر» وارد شد کسی با هیبتِ ابلیس آشوب و سراسیمه نمازش را فرادا خواند و بیتکبیر وارد شد غضب در چشمهایش داشت و وحشت میانِ دل زمانِ فتنه بود و کفر با تکفیر وارد شد دلِ محراب لرزید و تن مسجد تکانی خورد زمان محکم زمین خورد و در او تغییر وارد شد هدایت منهدم شد تا که آن ملعون رسید از ره سپس بر فرقِ قرآن ضربۀ شمشیر وارد شد نمیفهمید قرآن جز علی معنا ندارد که! از آن لحظه کنارِ ترجمه، تفسیر وارد شد مرادی بود و حاصل شد مرادش، پس خوش آمد گفت به او شیطان! همینکه با غل و زنجیر وارد شد پدر را بُرد از مسجد، سپس زخم سرش را بست جوان از خانه رفت اما شکست و پیر وارد شد برای اینکه بابا را نبـیند اینچنین زینب کمی این پا و آن پا کرد و با تأخیر وارد شد اگر کوبید مُشتش را به دیوارِ کنارِ «در« دلش پُر بود از کوچه اگر دلگیر وارد شد سکوتش سالهای سال زجرش داد تا اینکه به روی جسم و تابوتش هزاران تیر وارد شد!
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
بغضِ کرار، سرِ سفرۀ افطار شکست بعدِ سیسال فرو خوردنش؛ این بار شکست کـولـهبارِ غـمش از شانۀ لـرزان افـتاد کمرِ کـوه، از افـتادن این بار شکـست وقت رفتن شد و بر دامنش افتاد دخیل رفت و با هقهقِ در، شانۀ دیوار شکست آنقـدر مـأذنه با «حیّ عـلیٰ» گـفت نـیا که اذان نیز، سرِ این همه اصرار شکست کعبه با «قَد قُتِل» و «فُزتُ بِربّ الکعبه« نوحـه دم داد: سرِ قـبـلۀ سـیّار شکست استخوان؛ خرد شد و راه گلو را وا کرد اشکِ شوق آمد و در چشمِ ترش خار شکست روی او؛ آیــنـۀ قــدّی زهــرایـش بـود حیف شد؛ آینه در لحظۀ دیدار شکست سجدۀ آخرِ این قصه دو رکعت روضهست دینپناه است، نمازی که به اجبار شکست وارث فضل پدر زخم سرش را هم خواست سیبِ غم نصف شد و فرقِ علمدار شکست کـوفـۀ سـرشـکـن؛ ارثـیّـۀ بـابـا را داد سنگ؛ آئـینۀ او را سر بـازار شکست
: امتیاز
|
مدح و ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
امام رو به رهایی؛ عـمامه روی زمین قیامتی شد؛ بعـد از اقـامه؛ روی زمین خطوط آخر نهج البلاغه ریخت به خاک چکید خـون خـدا در ادامه روی زمین خودت بگو به که دل خوش کنند بعد از تو گرسنگان «حجاز» و «یمامه» روی زمین۱ زمان به خـواب ببـیـند که باز امیرانی رقم زننـد به رسم تو نامه روی زمین: مرا بس است همین یک دو قرص نان ز جهان مرا بس است همین یک دو جامه روی زمین۲
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
دوباره سهم زینب کرده غم، بیمارداری را دل خون را، نگاه مضطرب را، بیقراری را پدر از خانه بیرون رفته، اما دیر برگشته دوباره خانه دارد میچشد چشم انتظاری را بگو با ابن ملجم تیغ او شق القمر کرده صدا پیچید در عالم که: دیدم رستگاری را پدر پوشانده با عمامه و دست و عبا سر را مبادا دیـدۀ زینب ببـیـند زخـم کاری را مگو با گریۀ فرزندها: آهسته آهسته... که میدانند اهل خانه رسم سوگواری را شب قدر است، با من ذکر یا الله و یا حیدر ببین آوردهام با خود هر آنچه دوست داری را
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
به مسجد میرود یا سمت قربانگاه میآید؟ چرا از هر طرف امشب نسیم آه میآید؟ قدمهایش چقدر از خانه تا مسجد شتابان است به سختی عرش دارد پا به پایش راه میآید چه شوقی میچکد از صورتش وقت وضو امشب برایش عاقبت آن لحظۀ دلخـواه میآید برای بار آخر کوچهکوچه، کوفه میبیند سراغ سایههای تـیره، نـور ماه میآید هلا ای شهر! شام آخر است آمادهای آیا؟ چه بر روز تو در این فرصت کوتاه میآید؟ نمیبیـنـند مردم حجـم تنهـایی مولا را غریبی عـلی تنهـا به چـشم چـاه میآید
: امتیاز
|
مدح و ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
شده نزدیکتر از قبل، شهادت به علی اقتدا کرده به هـمراه جـماعت به عـلی با سر تـیغ جدا کـردنشان دشوار است بس که چسبیده در این لحظه عبادت به علی فرق شمشیر عرب با همه در یک چیز است به عقب خم شده از شرم اصابت به علی درد اینجاست که در دست دگر خنجر داشت هر که آمد بدهد دست رفـاقت به عـلی روزگاری همه از تیغ دو دم میگـفتند افتخارش به عرب ماند، جراحت به علی! کاسـۀ شیـری و دستان یتـیـمی لـرزان این خبر را برسانـید سـلامت به عـلی
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
این چشمها به راه تو بیدار مانده است چشمانتظارت از دم افـطار مانده است برخیز و کولهبار محبت به دوش گیر سرهای بینـوازش بسیـار مـانده است آرامتــر نــفـس بـکـش آرامتــر بــگــو چندین نفس به لحظۀ دیدار مانده است از آن زمان که شاخۀ یاست شکسته شد چشمت هنوز بر در و دیوار مانده است سی سال رفته است ولی جای آن طناب بر روی دستهای تو انگار مانده است میدانی ای شـکـستـهسـر آل هـاشمی! تاریخِ زنـده در پی تکـرار مانده است از بغض دشمنان به تو یک ضربه سهم توست باقـی آن بـرای عـلـمـدار مـانـده اسـت
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
تیـغی فـرود آمد و فـرقـت شکـسـت آه فرقت شکست و موی تو در خون نشست آه خون قطره قطره از تب پیشانیات گذشت چشم تو را در آن سحـر تیـره بست آه زخم سرت عمیق شد اما تو را نکشت آری تو را که طاقت این درد هست، آه از آن دمی که ماه تو در خاک و خون نشست در بـین کـوچـه آیــنـۀ تـو شـکـسـت آه زخم دل تو سر زد و جان تو را گرفت زخمی که بر نداشت دمی از تو دست آه حالا دوباره هـمدم زهـرای خود شدی دیگر بس است ناله و دیگر بس است آه
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
آزرده طعـم دورى، از یار را چـشیده روى سـحـر قـدم زد با کـسوت سپـیده روى زمین قدم زد با آسمان سخن گفت از ابـرها بـپـرسـید از گـفـته و شنـیـده میرفت سوى مسجد امّا نه مثل هر شب چون عاشقى که وقت وصل دلش رسیده تکـبـیر گفت و الحـمد تا انتهـاى سوره بهـر رکـوع خـم شد با قـامـتى خـمـیده برخاست از رکوع و آرام رفت سجده اشک خداست این که روى زمین چکیده تیغى فرود آمد کعبه شکست و تسبـیح محراب ماند و تیغى کاین کعبه را دریده او سجده کرد امّا سر بر نداشت دیگر سجده به این طویلى مسجد به خود ندیده کعبه شکست برداشت امّا نه بهر میلاد نـزدیک شد زمـان دیـدار یک شـهـیده
: امتیاز
|
مدح و ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
آن صبح سراسر هـیجان گفت اذان را انـگـار که میدیـد نـمـاز پس از آن را قد قامت... قـد قامت... قد قـامت دیدار در حـی عـلی خـیرِ عـمل دید نهان را تسبیح به دست چپ و قرآن به کف راست آمـاده که تـسـلـیم نمـاید سـر و جان را این عطر صلات است؟ نه، عطر صلوات است خـوشبو به گـل نام نـبی کرد دهان را! اکنون به نماز آمده این مردتر از مرد انگار که در دست گرفتهست زمان را آن سایه که شمشیر کشیدهست، ندیدهست در پشت سر عشق، جهانی نگران را؟ این سجده همان سجدۀ سرخ است که باید از قـدر تو لـبـریز نـمـاید رمـضان را محراب به خون شسته شد و مسجد کوفه از حادثـهای سـرخ خبر داد جهان را!
: امتیاز
|
مدح و ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است عمار نیست، مالک اشـتر نمانده است قرآن به نیزه میرود اینجا هـزار بار جز خـطبۀ دریغ به منـبر نمـانده است در کوچههای هاشمی آتش هنوز هست باور مکن که حادثه دیگر نمانده است دشمن خـیال کرد کتاب غـدیر سوخت دشمن خیال کرد که کوثر نمانده است تـکـفــیــر مـیکـنـنـد پـیــاپـی امــام را ایمانشان به مصحف و دفتر نمانده است شمشیرهای یکسره کـوفیست در نیام راهـی ورای گـریۀ پرپـر نـمانده است دیگر کجای شب تهی از ابنملجم است؟ در کوفه جز سیاهی خنجر نمانده است فـردا تـمـام جــامـهدرانانـد پـشـت در فردا ولی چه فایده حـیدر نمانده است!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ( شب نوزدهم )
امشب از محراب خون، شوق سفر دارد علی خلوتی خوش با خدا، شب تا سحر دارد علی با خدا نجوای او «فُزْتُ و رَبِّ الکعبه» است در شب قدری که فرصت تا سحر دارد علی نخلهای کوفه را یک عمر در ماتم نشاند داغهایی کز مدیـنه بر جگـر دارد علی بازتـاب خاطـرات آشـیانی سـوخـتهست گوشۀ چشمی که بر دیوار و در دارد علی لالهزار سینۀ او چون نسـوزد از فـراق وقـتی از داغ دل زهـرا خبر دارد علی بینوایان عرب، صد کاسه شیر آوردهاند تا به دست مرحمت یک جرعه بردارد علی با نگـاهی مینـوازد عـاشـقان خسـته را با کدامین اهل دل امشب نظر دارد علی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ( شب نوزدهم )
چو بر آیینۀ خورشید میشد بغض شب پیدا به نبض سینۀ مهتاب دیدم تاب و تب پیدا دریغا! صبح فردا از «غم بدرود» خواهد شد غمی سنگین به دلهای یتیمان عرب پیدا طلوع سجدهاش را آیهای از خون تلاوت کرد کسی که شد به قلب کعبه در ماه رجب پیدا پس از کوچ تو از پسکوچههای شهر، میگردد چراغ اشک روی سفره چون، نان و رطب پیدا علی! بعد از حضور خطبههای گرم و شیوایت! زمان هرگز نخواهد کرد سطری از ادب پیدا
: امتیاز
|
ترسیم حالات امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در شب نوزدهم
کس نمیداند چها بر قلب مولا میگذشت لحظههای آخرش با یاد زهرا میگذشت در که شالش را گرفت از دل قرارش را گرفت یادش آمد میخ در دار و ندارش را گرفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ( شب نوزدهم )
همین که تیغ بَر سر بر جبین خورد میانِ خانهاش زینب زمین خورد نه تـیـغ ایـنـقـدرهـا زوری ندارد غلط گفتم که میخی آتشین خورد *********** عـلـی را عـاقـبـت از پـا درآورد که بـا خـود تـیـغ یـادِ مـادر آورد چـنـان زد تـیـغ هـم نالـید از درد چـنـان زد دادِ زهــرا را درآورد *********** سرِسفـره دلِ دخـتر تَـرَک خورد فقط سه لقمه امشب با نمک خورد علی امشب هوایِ روضهها داشت فقط میگفت بودم او کتک خورد *********** هـمانهایی که بانـو را شکـستـند خـدایا بـِـینِ اَبـرو را شـکـسـتـنـد چـنـان زد فـاطــمـه اُفـتـاد از پــا گـمـانـم بـاز پـهـلـو را شکـسـتـند *********** حـسن با داغِ خود درگـیـرتر شد تـمامِ مسجـد از شمـشـیـر تر شد عــلــی اُفـــتــــاد رویِ دامــنِ او حسن پـیـر است حالا پـیـرتر شد *********** نـه مــرحـم نـه دوا آورده بـودنـد فــقــط آه و نــوا آورده بـــودنـــد فـقـط یک ضربه خـورده بود اما بــرای او عــبــا آورده بــودنـــد *********** زمـیـن اُفــتـاد و مـینـالــیـد بـابـا که هـر گـوشه عـلـی میدیـد بابا عـبـا آورده بـودنـد و کـمـش بود عـلـی را روی هم میچـیـد بـابـا *********** علی جانش علی جانش زمین ریخت که حتی آه مژگانش زمین ریخت کـشـیدش در بـغـل این بـارِ آخـر ولی از بین دستانش زمین ریخت *********** صـدا زد آتــشِ دل را نـشــانــیـد مـرا بر شـانههـای خود کـشانـیـد جــوانـان بــنـی هـاشـم بـیــائـیــد عـلـی را بر درِ خـیـمه رسـانـیـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ( شب نوزدهم )
سهـلتر سادهتر از قـافـیهای باخـتیاش ننگ بادا به تو ای دهر که نشناختیاش چه برایش به جز اندوه و ملال آوردی جان او را به لبش شصت و سه سال آوردی سهمش از خاک فقط کفش پُر از پینه اوست در عرق ریز زمین جامه پشـمینه اوست باغ میسـاخت و در سـایه آن باغ نبود یک نفس قـافـلهاش در پی اطـراق نبود درد بـاید که بفهـمیم چه گفـتهست عـلی که شبی با شکـم سیر نخـفـتهست عـلی از سر سفـره اسـلام چه بـرداشت امیر نان دندان شکنی را که نمیخورد فـقیر آه از آن شب آخر که علی غمگـین بود سفره دخترش از شیر و نمک رنگین بود شب آخر که فلک، باد، زمین، دریا، ماه مـیشـنــیـدنـد فــقــط از عــلــی انّــا لله بـاد برخـاست و از دوش عـبایش افـتاد مهـربان شد در و دیـوار به پایش افـتاد مرو از خانه، به فریاد جهان گوش مکن فقط امشب فقط امشب به اذان گوش مکن شب آخـر، شب آخر، شب بیخـوابیها سیـنـهزن در پی او دسـتـه مـرغـابیها از قدمهای علی ارض و سما جا میماند قدم از شوق چنان زد که عصا جا میماند با توأم ای شب شیون شده بیهوده مکوش او سراپا همه رفتن شده، بیهوده مکوش بیشک این لحظه کم از لحظه پیکارش نیست دست و پاگیر مشو، کوه جلودارش نیست زودتـر میرسـد از واقـعـه حـتی مـولا تا که بـیـدار کـنـد قـاتـل خـود را مـولا تا به کی ای شب تاریک زمین در خوابی صبـح برخاسته، بیـدار شو ای اعـرابی عرش محراب شد از فُزت و ربّ الکعبه کعبه بیتاب شد از فُزتُ و ربّ الکعبه آه از مـــردم بــیدرد، امــان از دنــیــا نـعـمـتِ داشـتـنـت را بـســتـان از دنـیـا مـیرود قـصه ما سـوی سرانجـام آرام دفـتـر قـصه ورق مـیخـورد آرام آرام
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در شب نوزدهم
رکعت اول، نـمازش با سلامت خـتم شد رکعت دوم، رکوعش تا قـیامت ختم شد گشته تـیغ آهـنـین، سهـم سرِ شـیـر خـدا وایِ من درهم شکست یکباره، أرکانُ الهُدی با وجودی که هنوز از هر قضاوت زود بود من نمیدانـم چگـویم، تـیغ زهـرآلود بود تا حسن آید به مسجد، کار از کارش گذشت تیغ از پشتِ سرش، تا پشتِ رخسارش گذشت زیر یک بازوی بابا را حسن محکم گرفت زیر یک بازوی مولا را حسین کم کم گرفت باز هم تکرار شد، آنکه عصای مادر است با حسینش مجتبی، حالا عصای حیدر است وای بر حال دل زینب که مهمانش رسید مرتضی با حال و احوال پریشانش رسید جان زینب بر لب آمد، تا پدر برگشت باز قابضُ الأرواح آمد، دیده تر برگشت باز گفت دستانم رها سازید، زینب مضطر است او به یـاد روزهای واپـسـینِ مـادر است دخـترم تاقت ندارد، رحم بر حالش کنید کربلا در پیش دارد، فکـرِ احوالش کنید بعد از این سرها ببیند روی نِی، از تن جدا خونِ من بر چهره بیند، بر گلو خون خدا آید آن روزی که میبیند، میان اشک و آه میزند در خون حسینش، دست و پا در قتلگاه
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ( شب نوزدهم )
از داغِ تو شد قـرآن یکـبـاره دچار تب محراب، قدَش خم شد از واقعهٔ آن شب شمـشـیر فـرود آمد آنجا که نمیبایـست بر ساحـت عـلم حق، بر کـالـبد مکـتب از « فزتُ و رَب» گفتی تا تیغ فرود آمد با کـیـنهٔ دیـریـنـه؛ آن زاهـدِ لا مـذهـب در عرش، تزلزل شد مسجد به تکان آمد از داغِ سحـرگـاهی افـتاد به تاب و تب شمشیرِ تو رفت از حال تا زخم سرت را دید از صبر تو بیطاقت! شد ذکر لبش «یا رب» اشکش چه غریبانه بر صورتِ تو افتاد تا پـارچه را پیچـیـد دور سـرِ تو زینب تاریخِ تو شد روضه، از بعدِ غـدیر خم شد کرببلا و شام مصداقِ همین مطلب!
: امتیاز
|
مدح و شهادت مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام
حرمت کهف وری یا که بهشت دگر است گرد و خاک ره تو اختر و شمس و قمر است بیـشـتر شک به خـدایی تـو مـولا بکند هرکه از شأن حقیقی شما با خبر است
: امتیاز
|